// ناگهان طوفان شدیدی میوزد ؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها میآید ؛ و گمان میکنند هلاک خواهند شد ؛
در آن هنگام ، خدا را از روی اخلاص میخوانند که : اگر ما را از این گرفتاری نجات دهی ، حتما از سپاسگزاران خواهیم بود ! //
(یونس/22)
حس می کنم از تو خیلی دور شدم ؛ اون قدر دور که دیگه باید اسمشو گذاشت گم شدن !
حس می کنم چون گم شدم ، خیلی دلت برام تنگ شده
خیال می کنم همه چیز زیر سر همین دلتنگی توئه
انگار یه وقت هایی عمدا منو میذاری درست وسط همون کشتی و بعدشم یه طوفان شدید و ...
انگار این موج های به ظاهر سهمگین ، خیلی عاشقانه تر از این حرف ها هستند
انگار دلت تنگ شده برا اینکه صدات بزنم ... خالص ... با تمام وجود ...
انگار میخوای یادم نره بی کس بودنم رو !
باشه قبول ... هر چی تو بگی !
این تو و این من و این کشتی ...
داد میزنم ... هوار میکشم :
مهربونم !
جز تو کسی ندارم ...
دوست داشتنی نیستم اما ... دوستت دارم ...
دریاب منِ بی دست و پا رو ...
