هر کس یلدایی دارد . . . شاید هم یلداها !
یلدا نه فقط شب اول زمستان ،
شاید هر آن شبی ست حتی در چله ی تابستان ،
که چشمانت تا صبح رنگ خواب هم نمی بینند
شاید آن شب بی رحمی ست
که هر چه عقربه های ساعت می چرخند ،
صبح نمی شود که نمی شود . . .
هر کس یلدایی دارد . . . شاید هم یلداها !
یلدا نه فقط شب اول زمستان ،
شاید هر آن شبی ست حتی در چله ی تابستان ،
که چشمانت تا صبح رنگ خواب هم نمی بینند
شاید آن شب بی رحمی ست
که هر چه عقربه های ساعت می چرخند ،
صبح نمی شود که نمی شود . . .
برای فردای قیامت
اگر حقی باشد ، همه را حلال کرده ام ؛
جز ، روزهایی که "بی تو" گذشتند
جز ، این روزهایی که "بی رحمانه" بی تو می گذرند . . .
خواب خوبی نبود
// داشتم در پارک قدم می زدم
ناگهان زمین خوردم و سرم به سنگی خورد و تمام . . .
مُردم . . . به همین راحتی . . . //
خیلی غصه خوردم . . . خیلی مفت جان داده بودم . . . برای این جان خیال ها داشتم . . .
نگرانم
تو که این گونه نمی خواهی ؟ میخواهی ؟
بی لیاقتی ام را شکی نیست اما . . .
رحم می کنی دیگر . . . نه ؟
نمی دونم چرا اکثریت این جماعت روشنفکر (بخونید تاریک فکر) ، اصلا بلد نیستن به دین و عقاید دیگران احترام بذارن
در صورتی که این کار کاملا یک رفتار انسانی ه و هیچ ربطی به دین و ایمان نداره و اتفاقا با فهم و شعور آدم در ارتباطه
طوری که یهودی ها و مسیحی ها و بوداها و حتی بت پرست ها هم این مطلب رو قبول دارن
اگر دین ندارید ، لااقل با شعور باشید . . . لطفاً . . .
پ.ن :
لفظ "روشنفکر" فقط و فقط برازنده ی بچه شیعه ست و لا غیر . . .
حال که این هوا آمیخته به دم و بازدم توست ،
عمیق "تر" نفس بکش ؛
بگذار دیوانه "تر" شوم ...
ساعت 8:30 صبحِ روز شهادت امام رضا علیه السلام
من خواب
بابا هراسان و پریشان ، ناگهان درِ اتاقم را باز می کند ... صدایم می زند :
من : (یهو پریدم) ... بله بابا !
بابا : ماشین تو پارکینگ نیست ! تو کوچه هم نیست ! دیشب کجا گذاشتی ماشینو ؟
من : ماشین ؟؟؟!!!!!!! ....... (چند لحظه فکر همراه با حس هنگ کردن)
من : آخ خ خ خ خ خ ... دیشب رفتم هیات ، برگشتنی یادم نبود که با ماشین اومده بودم ... پیاده برگشتم |: !!!!!!!
بابا : |: ... پسر آخه چت شده تو ؟؟؟
من : سکوت ...
می دانی چیست ؟
من هر چه کردم نتوانستم به حادثه ی نبودنت عادت کنم
حادثه ای که امروز بیست و چهار ساله شد ... یا شاید هم دویست و چهل ساله (!) ... نمی دانم ...
یک سوال بی جواب اما ، همیشه ی خدا ، حوالی این دل ، مشغول پرسه زدن است
علت چیست که هیچ گاه قدم به کلبه ی محقرانه ی خواب هایم نیز نمی گذاری ؟
یعنی دروغ گفته اند که به هر چیزی زیاد بیندیشی ، خوابش را می بینی ؟
خوش به حال کسی که در برابر خواست و اراده ی خداوند تسلیم باشه
اما ...
خوش تر به حال کسی که راضی باشه و تسلیم باشه ...
.
.
.
همین ...